Migration
مهاجرت
حرکت مردم از محلی به محل دیگر پدیدهای بسیار کهن است. تهاجمها، کشورگشاییها، هجرتها، جابهجاییهای فصلی و سکونت قطعی در سرزمینهایی دیگر و در جوامع متفاوت در سراسر تاریخ بشر درج شده است. امروزه کمتر جامعهای پیدا
نویسنده: فرانسوا دوبه
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
Migration
حرکت مردم از محلی به محل دیگر پدیدهای بسیار کهن است. تهاجمها، کشورگشاییها، هجرتها، جابهجاییهای فصلی و سکونت قطعی در سرزمینهایی دیگر و در جوامع متفاوت در سراسر تاریخ بشر درج شده است. امروزه کمتر جامعهای پیدا میشود که حاصل ادغام گروهها و فرهنگهایی که سالیان سال بر هم انباشته شدهاند نباشد. جوامع اروپایی- اسپانیای سدهی شانزدهم و سپس جوامع صنعتی البته به استثنای فرانسه- از همان آغاز شاهد مهاجرتهای مهمی به طرف «سرزمینهای بکر» امریکا، استرالیا و امپراتوریهای استعماری بودند. این حرکات مهاجرتی به سرزمینهای جدید با همان دلایلی تبیین میشد که امروز هم به کار میرود: ازدیاد جمعیت و فقر و فلاکتی که بر بعضی مناطق اروپا مثل ایرلند، اسکاتلند یا جنوب ایتالیا سایه انداخته بود و از هم پاشیدن اقتصادهای سنتی به دلیل گسترش بازارهای سرمایه داری، خصوصاً در بریتانیا، گاهی هم مهاجرت به بیرون معلول عوامل سیاسی یا دینی است: اقلیتها یا کسانی که دچار ظلم سیاسی، قومی یا دینی میشوند، از بیم رژیمهای ستمگر از سرزمین خود میگریزند. از نظر یهودیان، اقلیتهای پروتستان، ارمنیها، آوارههای سیاسی و دیگران، کشورهای جدید نماد آزادی و همچنین رفاهاند.جامعه شناسی مهاجرت اساساً توجه خود را وقف مهاجرت به درون کرده است، یعنی فرایند ادغام شدن و همانندگردی اجتماع خارجی در جامعهی میزبان. شگفتآور نیست که این جامعه شناسی ابتدا در ایالات متحدهی امریکا شکل گرفته باشد، چون مهاجرت به درون از اوان تولد جامعهی امریکا با آن همراه بوده است. در اروپا، از اواسط قرن بیستم، روند مهاجرت معکوس شده است و کشورهای مبدأ مهاجرت در اروپای صنعتی اکنون ابتدا کارگران و سپس خانوادههای آنها را از جنوب اروپا، افریقا، هند غربی، جنوب شرقی آسیا، اندونزی و از مستعمرههای قدیم به سوی خود میکشد. هنگامی که امواج مهاجرت تثبیت شد و جمعیت مهاجران استقرار یافت، اقتصادهای اروپایی وارد دوران سخت و دشواری شده بود که از دههی 1970 آغاز میشد و به همین دلیل بود که مطالعه اقتصادی، جمعیتی، فرهنگی و سیاسی دربارهی مهاجرت به درون گسترش و رواج یافت.
در دههی 1920، جامعه شناسان مکتب شیکاگو پدیدهی مهاجرت به درون را با توجه به یکپارچگی شهری و تغییر روش زندگی سنتی به مدرن مطالعه میکردند. اجتماعات مهاجری که از مناطق روستایی جنوب، مثل اجتماعات سیاهان، یا از بخشهای مختلف جهان میآمدند، چگونه در فضای شهری ادغام و به لحاظ فرهنگی در مدرنیته جذب و هضم میشدند؟ رابرت پارک و ارنست برجس به مطالعهی خط سیر گروههای گوناگون در فضای شهری پرداختند و این کار را با مجزا کردن چرخهها و فرایندهای منظمی انجام دادند که از تفکیک و جدایی تا ادغام و یکپارچه شدن را دربرمی گیرد و از طریق فرایند انتقالی افزایش روابط و مناسبات متقابل با جامعهی میزبان صورت میپذیرد. این مطالعات ثابت میکند که الگوی دیک درهم جوش، یعنی درآمیختن با فرهنگ امریکایی، امکان استثناهای بسیار پرشماری را فراهم میآورد. بعضی از مهاجران در اجرای برنامههای سکونتی خود موفق نمیشوند و به سرزمینهای مادری خود بازمیگردند؛ بعضی هم نمیتوانند به تفکیک و انزوا خاتمه دهند و بر مانع پیشداوری غلبه کنند؛ بعضی حتی در محدودهی یک اجتماع بسته باقی میمانند؛ و بالأخره بعضی هم در شهر مدرن ادغام میشوند. با گذشت سالها، علائم و نشانههای تفکیکی شهری در شهرهای امریکا تغییر چندانی نکرده است، و تفکیک گروههای گوناگون، عمدتاً تفکیک گروههای سفید و سیاه، هنوز قاعدهی رایج است.
مهاجرت به درون را میتوان نوعی فرایند دگردیسی فرهنگی به شمار آورد، همچون بار بزرگی که بر گردن کسی میافتد که میبیند هنجارها و ارزشها و هویتهای گروه مبدأ یا خاستگاه او از کف میرود بیآنکه همهی الگوهای جامعهی میزبان خود را پذیرفته باشد و بیآنکه حس کند او را پذیرفتهاند. مطالعهی پرآوازهی توماس و اژنانیکی، یعنی دهقان لهستانی (1918 ,Thomas and Znaneicki) که دربارهی ماجراهای زندگی مهاجران لهستانی است که در آغاز قرن بیستم به شیکاگو آمدند، سازوکارهای «فرهنگ پذیری» و دگردیسی فرهنگی این مهاجران را توصیف میکند، آنها ناچار بودند از جامعهی روستایی به جامعهی شهری و از اجتماعی که بر اساس ارزشهای دینی بنا شده بود به تنوع و تکثر شهر و از انس و آشنایی به ناشناسی و گمنامی رو بیاورند. قطع پیوندهای سنتی، انزوا و عدم قطعیت دربارهی هنجارها، میتواند مهاجرت را به تجربهی از هم پاشیدن اجتماعی تبدیل کند که به رفتارهای انحرافی و حاشیهای منجر میشود که غالباً با پدیده مهاجرت تداعی میشود.
اما مهاجر همیشه تنها نیست، چون ممکن است متعلق به اجتماعی باشد که در مکان جدید خویش نیز همبستگی و انسجام خود را حفظ میکند و میتواند پذیرای تازهواردان باشد و منابع و امکانات و همچنین احساس امنیت و ثبات هویت به آنها بدهد و دشواریهای تغییر فرهنگی را برای آنها آسانتر کند. در واقع همانندگردی تمام و کمال یک گروه با فرهنگ میزبان به ندرت در نسل دوم یا سوم مهاجران دیده میشود و معمولاً بیش از این زمان میبرد و بسیاری از جوامع شبیه ملغمهی رنگارنگ اجتماعاتی هستند که روابط دوجانبهی آنها به تدریج فرهنگ جامعهی میزبان را نیز دگرگون میکند. مهاجرت به درون را باید به منزلهی فرایند همانندگردی فزایندهای نگریست که در جریان آن هویتهای کسانی که درگیر این فرایند هستند در حال تغییر و ترکیب است بی آنکه یکسره درهم بیامیزند، و مطالعات تاریخی زیادی وجود دارد که از ماهیت پویا و غنی همهی این «کار» فرهنگی پرده برداشته است.
با این حال، فرایند همانند گردی همیشه به شیوهی کم و بیش هماهنگی پیش نمیرود. گروههای مهاجر، حتی کسانی که امروز به بهترین نحو همانند و ادغام شدهاند، تقریباً همگی با خصومت جنبشهای نژادپرست یا اجنبیستیز مواجه شدهاند که میزان خشونت آنها به اوضاع و شرایط اجتماعی و سیاسی بستگی دارد. در زمان سختیهای اقتصادی، ممکن است مهاجران رقبای اقتصادی خطرناکی دانسته شوند که شغلهای کارگران و کارکنان کشور میزبان را غصب کردهاند؛ گروههایی که وضعیت متزلزل یا تحرک رو به پایین دارند مهاجران را سپر بلای مشکلات خود میکنند، یعنی آنها را به دلیل به خطرانداختن وحدت کشور یا آلودن خلوص «نژاد» مقصر میپندارند. خط مشیهای دولت نیز همراه با این اوضاع و شرایط تغییر میکند که از تلاش برای جذب کارگر یا افزایش جمعیت تا محدودیت شدید مهاجرت به درون تحت فشار گروههای اجنبی ستیز، تفاوت میکند. در ایالات متحده از اواخر قرن نوزدهم و در اروپا طی همین سالهای اخیر اجتماعات مهاجران تلاش کردهاند توانایی مذاکرهی سیاسی و مشارکت اجتماعی خود را افزایش دهند. به طورکلی، سه استراتژی در میان جنبشهای مهاجران دیده میشود. مهاجران میتوانند به جنبشهای اجتماعی موجود بپیوندند و به این ترتیب در زندگی سیاسی کشور میزبان شرکت کنند، این استراتژی را غالباً کارگران مهاجری اتخاذ میکنند که در اتحادیههای کارگری عضویت دارند. یا ممکن است به جنبشهای دموکراتیک ملحق شوند که مدافع حقوق مدنی هستند و با نژادپرستی مبارزه میکنند. از طرف دیگر، آنها ممکن است برای به رسمیت شناخته شدن و رعایت احترام هویتهای فرهنگی خویش مبارزه کنند و به جای تأکید بر مشابهت خویش با جامعهی میزبان بر تفاوتها و قومیت خویش پافشاری کنند، «قومیتی» که به لطف آن میتوانند شناخته و به کنشگران سیاسی تبدیل شوند. و سرانجام گروههایی که به لحاظ اقتصادی در جامعهی میزبان ادغام شدهاند ولی هنوز پیوندهای اجتماعی را در فعالیت اقتصادی و تجاری قومی یا در یک فرهنگ حفظ کردهاند، میتوانند گروههای فشار تشکیل دهند، خصوصاً در ایالات متحدهی امریکا.
اروپای غربی که سرزمین قدیمی مهاجرت به بیرون است اکنون به دلیل عدم توازن میان کشورهای فقیر و ثروتمند سرزمینی مهاجرپذیر است؛ و به این ترتیب کشورهای اروپایی رفته رفته چندقومیتر میشوند. در زمانهای که اقتصاد و فرهنگ از مرزهای ملی خود فراتر میرود، حرکتهای مهاجرتی در دگرگونی شایان توجه الگوی اروپا که طبق آن دولت- ملتها بودند که فرهنگ، سرزمین و چارچوب سیاسی را تعریف میکردند، سهم بسزایی دارد. در نتیجه، «مسئلهی مهاجرت» غالباً مسئلهی جوامع میزبان است.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمهی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}